گویی مرد و زن دو قسمت از سلول یگانه ای هستند كه به دو پاره تقسیم شده است، آوای وصل جویی دو پاره جدا مانده سلول، همگام با سنت حیات همواره آن دو را با هم درمی آمیزد.
دو نیمه شدن یا برتر دانستن یكی از دیگری شرط بر پا ایستادن زندگی نیست، ترازوی سنجش زندگی بالا نمی رود مگر با هر دو قسمت، كه هر یك مكمل دیگری است.
در این تعبیر، مجازی نیست، داستان زن نسبت به مرد، داستان وجود و زندگی است. مانند سهم شب و روز در پدیدآیی یك شبانه روز، و مانند سیمهای مثبت و منفی در تولید و جریان برق؛ یك طرف اگر از میان برود طرف دیگر نیز بی اثر می شود و در نتیجه كل از بین می رود.
بنابراین زن، بخشی از وجود مرد و مكمل انسانیت اوست؛ یكی بدون دیگری ارزش نخواهد داشت. از این دو ارزش، ارزش یگانه ای تولید خواهد شد، مانند نغمه ای كه در اثر همایی چوب و تار از گیتار بر می خیزد.
درباره زن و مرد بسیار سخن گفته اند، با روش مقایسه، موازنه و تفضیل یكی بر دیگری؛ مثلاً گفته شده: بلندای قامت زن به بیش از شش هفتم قد مرد نمی رسد، سنگینی وزن زن نیز بیش از پنج ششم وزن مرد نمی شود. اما ارزش زن نسبت به مرد ـ در نظر مردم برخی از قرنها ـ نزدیك به صفر بوده است؛ در قرن پنجم میلادی مجامعی برپا می شد كه به بحث در این زمینه می پرداختند كه آیا زن انسان است یا درمرتبه ای غیرانسانی قرار دارد كه برخی از امتیازات انسانی به او داده شده است؟
زن كالایی بود قابل خرید و فروش، یا وسیله ای برای بهره برداری مرد كه هرگونه می خواست از او بهره می برد، مثلاً در عصر جاهلیت مردان حق زنده به گور كردن زنان را داشتند، تا آن كه اسلام آمد و زن را از حقوق انسانی اش بهره مند ساخت و او را با عناوین مادر و همسر از همه محرومیتها نجات بخشید.
حتی امروز با این فرهنگ و تمدن جدید، همچنان زنان با نحیف بودن جسم خود مورد مقایسه قرار می گیرند، جدا از مردان و بدون در نظر گرفتن مواهب ذاتی خود ارزیابی می شوند، بدون اینكه جزئی از مردان به حساب آیند. اما اگر از بعد انسانی به زن نگاه كنیم بهتر است به جای اینكه از زن بخواهیم ژرف اندیش تر، بافرهنگ تر، دارای متانت اخلاقی بیشتر، با تقلید كمتر، غرور كمتر، و راستگوتر و دارای حركات حساب شده تر باشد، از مرد خواسته شود كه با تلاش دو چندان این صفات را درخود تحقق بخشد، تا انعكاس آنها در زنان دیده شود.
سخن گفتن از كاستی زن در واقع شكایت از كاستی مرد است، این نقص مرد است كه در زن جلوه گر می شود؛ سستی استخوان زنان از كمبود املاح و مواد معدنی در بدن زن است و ضعف عضلات بدن زن نیز به سبب سوء تغذیه است. هر جامعه ای كه زن در آن مانند دست چپ نسبت به دست راست در بدن انسان نباشد، آن جامعه مسؤول عقب ماندگی زن است و مسؤول در برابر اینكه چرا زن به پیشرفت و موفقیت نرسیده است.
شاید اساسی ترین مسأله برای بررسی حجاب و آزادی زن و مطالعه نظر اسلام در این باره ـ چنان كه در بررسی هر قانونی لازم است ـ این باشد كه احكام و رسوم معمول در بین ملتهای امروز و ملتهای گذشته را در این باره ببینیم تا جایگاه زن را در این میان پیدا كنیم و آن را با دیدگاه اسلام بسنجیم؛ تا روح زندگی آگاهانه را در قانونی نمونه و انسانی كه اسلام عرضه كرده است ببینیم.
بنابراین برای زمینه سازی بحث، چند مطلب لازم به بیان است:
آیا حجاب، پدیده ای اسلامی است؟ مقام زن قرون گذشته و امروزی چیست؟
حد و مرز حقوق و آزادی زن در فلسفه های دینی و فلسفه های مادی تا كجاست؟ علت حجاب چیست؟ آیا از حقوق او می كاهد؟
از نظر تاریخی ثابت شده است كه پدیده حجاب پیش از اسلام وجود داشته است، مثلاً در میان ملتهای ایران، هند و یهود، حجاب بسیار شدیدتر از آن چیزی بوده كه اسلام آن را آورد. اما عرب جاهلی حجاب را نمی شناخته.
ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید:
«مرد می توانست در صورتی كه زن خلاف شریعت یهود رفتار كند او را طلاق بدهد، مانند اینكه سر برهنه در برابر مردم ظاهر شود، یا در مسیر عمومی نخ بریسد، یا با افراد گوناگون صحبت كند و یا صدایش بلند باشد، یعنی هنگام سخن گفتن در منزل، همسایه ها صدای او را بشنوند».
اما در سرزمین های فارس؛ ویل دورانت می گوید:
«زن در زمان زردشت در میان مردم جایگاه بلندی داشت؛ همچنان كه عادت گذشتگان بود آزادانه و با صورت برهنه در میان مردم قدم می زد».
و ادامه می دهد:
«اما در زمان داریوش، جایگاه زن در جامعه سقوط كرد، به ویژه در میان ثروتمندان، زنان فقیر اما آزادی خویش را حفظ كردند، زیرا ناگزیر بودند برای كار به این سو و آن سو حركت كنند. زنان ثروتمند زمان عزلت شان از روزهای عادت ماهیانه به تمام زندگی اجتماعی شان گسترش یافت.… زنان طبقه های بالا جرأت نداشتند ازخانه های خودشان بیرون بیایند، جز با هودج، به آنها اجازه نشست و برخاست علنی با مردان داده نمی شد. بر زنان شوهردار طبقه بالا حرام بود كه مردان آنها را ببینند، حتی نزدیك ترین كسان شان، مانند پدران و برادران شان. از زنان در مجالس ابداً نامی به میان نمی آمد و در فارس قدیم در نقاشی و مجسمه سازی از آنها اثری نبود».
بنابراین گونه ای حجاب دشوار و سختگیری های شدید بر آنها اعمال می شده است.
از احوالات زنان در جامعه انسانی در دوره های گوناگون، پیش از اسلام و در زمان ظهور آن، این گونه برداشت می شود:
یك. آنها زن را انسانی می دانستند در حدّ حیوانی ناگویا و زبان بسته، و یا انسان می دانستند اما انسانی پست كه اگر عنانش را رها كنند تا در زندگی آزادی به دست آورد از شرّش امانی نیست. نظر اول به فرهنگ اجتماعی وحشیان بیشتر تناسب دارد؛ مانند قبایل آفریقا، استرالیا و آمریكای كهن كه زنان را به یكدیگر می بخشیدند، معاوضه می كردند و یا هرگونه كه می خواستند سیاست و ادب می كردند؛ حتی با قتل. نظر دوم با فرهنگ اجتماعی سایر ملتها متناسب تر می نماید؛ مانند ملتهای متمدن پیش از اسلام، كه دراین مسأله هم نظر بودند كه زن در نظر آنان دارای استقلال و آزادی اراده و آزادی عمل نبود، بلكه زیر سلطه و ولایت بود؛ حق استفاده و برداشت مستقل و دخالت در امور خانه را نداشت، بلكه در تمام مسائل زندگی تنها از فرمان مرد اطاعت می كرد.
دو. درباره ارزش اجتماعی زن نظر براین بود كه او عضو پیكره جامعه نیست، جزء جامعه به حساب نمی آید، اما وجود زن شرط وجود جامعه دانسته می شد كه از وجود او گزیری نیست، مانند مسكن كه چاره ای جز پناه بردن به آن نیست، یا اینكه زن مانند اسیری بود كه در جامعه ای زندگی می كند و از ملزومات جامعه غالب است، از كار او بهره برده می شود اما جامعه از شرّ او در امان نیست.
سه. آنان اعتقاد داشتند كه زن باید از همه حقوق ممكن محروم باشد، جز به اندازه ای كه مصالح مردان قیم آنها اقتضا دارد.
چهار. زیربنای برخورد آنان با زن، برخورد قوی با ضعیف بود.
بنابراین تمام ملتها چنین نظری داشتند، او را در زندان ذلّت و حقارت محبوس می كردند، چنان كه ناتوانی و كوچكی جزء طبیعت او شد. گوشت و خون او با این احساس رشد می كرد و با همین احساس زندگی می كرد و می مرد. از گذشته ای دور چیزی در خور درباره زن به ارث نرسیده كه درباره او توصیه ای كرده باشد یا به مسائل او توجه كرده باشد، جز مطالب اندكی در تورات و یا توصیه هایی در سخنان عیسی بن مریم(ع) درباره لزوم آسان گیری و مدارا نسبت به زنان.
پیش از سخن گفتن از زن در اروپا درباره حقوق انسان در اروپا سخن می گوییم، در قرنهای هفده و هیجده میلادی متفكران اروپایی تلاش كردند نظریات شان را درباره حقوق طبیعی فطری مسلّم انسان گسترش دهند، ژان ژاك روسو، ولتر و مونتسكیو از آن جمله بودند.
در سال 1776 در فیلادلفیا كنگره ای برگزار شد، در آن كنگره بر حقوق تمام ملتها در زمینه استقلال و تعیین سرنوشت تأكید شد، سپس بیانیه ای منتشر كردند كه در مقدمه آن آمده بود:
«تمام افراد بشر در آفرینش مساوی هستند و خداوند به تمام افراد بشر حقوقی ثابت داده است كه قابل تغییر نیستند، مانند حق حیات وحق آزادی، هدف از تشكیل تمامی حكومتها پاسداری از این حقوق است، نیروی حكومت و نفوذ احكام آن مشروط به خواست ملتهاست».
اما آنچه به منشور حقوق بشر معروف است همان چیزی است كه پس از انقلاب كبیر فرانسه اعلان شد و قانون اساسی آن گردید. نخستین ماده آن قانون این بود:
«تمام افراد بشر آزاد متولد شده اند و در تمام مدت زندگی آزاد خواهند زیست، با حقوق برابر…».
حقوق زن در برابر حقوق مرد اولین بار در قرن بیستم اعلان شد. انگلستان اولین كشور دارای دموكراسی، نخستین كشوری بود كه این مطلب را اعلام كرد. ایالات متحده آمریكا اما اگر چه همزمان با استقلال خود، در قرن هیجده حقوق بشر را به رسمیت شناخت، اما فقط در سال 1920 بود كه به تساوی حقوق سیاسی زن و مرد گردن نهاد!
بنابراین تا اندكی پیش، وضعیت زن همان موقعیت به ارث مانده پیشین بود، شعار آزادی زن نیز در فضای رسوم و عادات مختلفی داده شد كه زن را به شدت مورد ستم قرار می دادند و انسانیت او را به هیچ می انگاشتند، با او به گونه ای برخورد می كردند كه گویی شیء است و برای بهره برداری مرد ساخته شده است، بدون هیچ نقش فعالی در زندگی، انسان مقهوری كه انسانیتش زیر یوغ بردگی از دست رفته باشد و فقط سایه ای باشد برای دیگران. انعكاس صدای دیگران و ابزاری استهلاكی برای رفع نیازها و ارضای غرایز دیگران. بنابراین شعار آزادی زن شبیه یك انقلاب بود برای آزادی، زیرا این دگرگونی در درون خود حركت انسانیت به سوی آزادی را به همراه داشت، آزادی زن جزئی از آزادی انسان بود، زن انسانی می شد دارای رسالت كه با تمام نیروی خویش در مسیر زندگی پیش می رفت. ویل دورانت فیلسوف، در تفسیر این حركت می گوید:
«اگر فرض كنیم ما اكنون در سال 2000 میلادی هستیم و می خواهیم بدانیم مهم ترین حادثه اتفاق افتاده در ربع اول قرن بیستم چیست، خواهیم دید كه این حادثه نه انقلاب روسیه، بلكه دگرگونی در وضع زن است. تاریخ حادثه ای این چنین انقلابی را كمتر به یاد دارد، در مدتی كوتاه این دگرگونی به نهاد مقدس خانواده راه یافت، جایی كه زیرساخت نظام اجتماعی ماست و بنیاد زندگی زناشویی در برابر گزند شهوتها و دگرگونی های انسان و قوانین اخلاقی و آداب معاشرتی كه ما را از وحشی بودن خارج كرده و به تمدن رسانده است، تمامی این دگرگونی ها در زمان همین تغییر و تحول اتفاق افتاده است».
موقعیت زن امروز پس از رسیدن او به حقوق خود چگونه است؟ آزادی او در تمدن غربی چه وضعیتی دارد؟
در نگاه اول ممكن است زن را موجودی ببینیم محترم و تولیدگر در عرصه های زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، اما واقعیت این است كه جامعه نو، زن را به عنوان جنس مؤنث عنصری برای بهره برداری و منبع درآمد تلقی می كند، و زن نیز خودش را از نظر روانی برای چنین وضعی آماده كرده است. اما اگر در فرهنگ غرب دقت شود، عنصر زنانگی در شخصیت زن نقش اساسی انسانیت و وجود او را تشكیل می دهد حال آن كه مذكر بودن ارزش اساسی مرد به حساب نمی آید.
آنچه در غرب امروز اتفاق افتاده ما را بر آن می دارد كه واقعیتهای موجود در زندگی زن غربی را به دقت مطالعه كنیم، مطالعه درونمایه فكری و اجتماعی تمدن غرب كه زن را وارد فضای جدیدی كرده و در مسیر تباهی غریزی قرار داده است، اما به زن تلقین كرده كه آزادی خودش را تجربه می كند، حال آن كه او در عمل، تسلیم خواسته های شهوانی مردان است كه با روشهای گوناگون آنان انجام می شود.
شاید علت این رفتار، فشار شدیدی است كه در گذر تاریخ بر زن وارد شده و سبب تند روی در آزادی شده است؛ در این میان زن از بردگی سابق به بردگی جدید؛ بردگی آزادی، منتقل شده است. امروز نیز ارزشی جز «مؤنث» بودن برای او قائل نیستند؛ یعنی ابزاری برای لذت بردن، و مجسمه ای برای زینت، یا توری برای صید آنچه می خواهند. مؤسسات هنری و جنسی تلاش می كنند برای رسیدن به ثروتهای آسان و كلان، عنصر مؤنث بودن زن را در خدمت بگیرند. به همین دلیل زن نتوانسته مانند مرد وارد عرصه كار و فعالیت شود، چیزی كه آرزوی آن را داشت، و همچنان در بند كارهای خدماتی مانده است، بلكه زیر چتر حمایتی شركتهای تولید لوازم آرایشی باقی مانده كه تلاش می كنند قسمتهای هوس انگیز تن او را برای ارضای غرایز مردان به نمایش بگذارند. بدین سان زن در سطح می ماند و مشغول اموری كم ارزش. گویی خود پنداشته كه با همین جلوه های فریبنده ارزش او بیشتر شده است.
غرب بنا را بر تساوی حقوقی زن و مرد گذاشته است؛ البته پس از سالها تلاش در این راه، اما واقعیت جز این است؛ بویژه اگر وضعیت قانونی زن را مطالعه كنیم خواهیم دید كه تقریباً در همان وضعی است كه در گذشته داشت.
دیدگاهی كه اكنون حاكم است این است كه: نرسیدن زن به كمال و فضیلت به سبب تربیت نادرستی است كه قرنهاست بر او اعمال می شود، و شاید به درازای تمام عمر انسان، اگر چه در طبیعت خویش با مرد مساوی است.
اكنون در پایان قرن بیستم، بیش از گذشته فریاد تأسف متفكران غربی به گوش می رسد كه از درهم ریختن بنیان خانواده، سست شدن پایه های ازدواج، نفرت از مادر شدن، ضعیف شدن روابط پدر و مادر با فرزندان، به پستی گراییدن زنان و جایگزینی شهوت رانی به جای محبت مادرانه، گسترش روزافزون آمار طلاق، افزایش بی سابقه كودكان غیرقانونی،كمیاب شدن وفاداری و عشق میان زوج ها، شیوع بیماری های مربوط به انحرافات جنسی كه جامعه ها را تهدید می كند.
اكنون این پرسش مطرح است كه بندها یا اوضاعی كه زن باید از آنها آزاد شود چیست؛ آیا آزادی انسان حد و مرزی دارد، یا مطلق و بی قید و شرط است؟
تفاوت جامعه ای كه اسلام می خواهد برای انسان ـ زن یا مرد ـ بسازد با انحراف جامعه سرمایه داری در این است كه اسلام می خواهد زن و مرد را تعالی ببخشد تا هر دو به عنوان انسان زندگی كنند؛ با استقلال روحی و جسمی، در حالی كه جامعه سرمایه داری زن را به كالایی تبدیل می كند برای مصارف تبلیغاتی و ابتذال جنسی محرك، كه در نتیجه زن به جای اینكه عنصر محترم انسانی باشد به مواد اولیه ای ارزان قیمت برای تبلیغات تبدیل می شود
گاه آمارهای تكان دهنده ای درباره تجاوز به عنف در كشورهای پیشرفته اقتصادی ـ اروپا و آمریكا ـ می خوانیم، چه رسد به كشورهای در حال رشد و یا عقب مانده! تا هنگامی كه شهوت بر دنیا حاكم باشد امنیت اخلاقی هرگز به وجود نخواهد آمد، اگر چه شكل این ناامنی ها متفاوت است؛ در گذشته گاه یك زمین خوار یا رئیس قبیله، افراد خود را می فرستاد تا زن كسی را از خانه اش بربایند، و امروزه زن را از مجلس شب نشینی و رقص می ربایند. بسیاری از ربایندگان زنان و دختران را با اتومبیل كرایه می ربایند، كه در مطبوعات گاه گاه را می خوانیم. در سال 1969 خبرگزاری آسوشیتدپرس در واشنگتن نوشت: سه نفر از پزشكان گزارشی را تهیه كرده و به حكومت عرضه كردند، در آن گزارش نوشتند: لوس آنجلس در آمریكا مقام اول را در تجاوز به عنف دارد و واشنگتن مقام سیزدهم را. اما این بدین معنی نیست كه در واشنگتن زنان و دختران از حملات جنسی در امان هستند، اگر چه نسبت به آنچه در ایالات متحده آمریكا می گذرد، در امنیت بیشتری به سر می برند.
آمار تجاوز به عنف در لوس آنجلس به 25 مورد در صد هزار بالغ می شود. اما همین نسبت در واشنگتن به 17.7 مورد می رسد. و در طول شش ماه در نیویورك 3000 شكایت به پلیس داده شد. سن شاكیان بین 6 سال تا 88 سال بود، اما اكثر آنان 14 ساله بودند.
قوانین پرداخته دست سرمایه داران به زن به عنوان مال و ثروت نگاه می كنند و برای زن ارزشی جز به عنوان ابزار تبلیغات تجارتی باور ندارند. یكی از جامعه شناسان می گوید:
«مهم ترین فاكتور در شناخت نقش زنان در هر جامعه ای نرخ مشاركت آنها در زندگی اقتصادی است و توانایی آنها در مصرف یا تولید!»
شكی نیست كه آزادی بی قید و شرط درجامعه ممكن نیست، زیرا ناگزیر مصالح فرد و جامعه در اصطكاك قرار می گیرند، پس قانونی باید حد و مرز آزادی مرا در برابر دیگران تعیین كند، قانونی كه حد و مرز اخلاقی آزادی را با توجه به فلسفه انسانی برپایه مصالح همگانی تعیین كند.
قوانین وضعی و فلسفه مادی چه دستاوردی برای انسان داشته است، قوانینی كه از آزادی فردی دم می زند و برای آن حد و مرزی، جز آنجا كه علیه دیگران به كار گرفته شود، قائل نیست. هر فردی زن یا مرد حق استفاده از آزادی خود را دارد، بدون هیچ قیدی در زندگی خصوصی. باقی می ماند نظام عام كه قانون آزادیهای عمومی را مقید می كند.
خود مدعیان فلسفه مادی معتقدند كه این قید ها انسانیت انسان را مصادره می كند. در نتیجه مردم غرب با توهم آزادی در واقعیت بردگی زندگی می كنند. زن آزاد شده، اما نه با دانش و فرهنگ و آگاهی و لطافت احساس و شعور، بلكه با قیچی آزاد شده است؛ قیچی كه حجاب را می برد! به همین دلیل می بینیم كه فرصتهای شغلی و مشاغل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی كه برای زن به وجود آمده است هیچ مشكلی را برای جامعه انسانی حل نكرده، كه بر دشواری آن افزوده است، زیرا بر اساس معیارهای خاص مردان برای خود نقش قائل شده است، و مردان را در بسیاری از موارد بیكار كرده است.
از سوی دیگر، به رنجهای زن نیز افزوده شده است؛ زن شاغل دیگر فرصتی برای مادر و همسری ندارد؛ با آن همه مشكلات و رنجهایش… زنی كه به طور طبیعی یا به دلیل نقش اجتماعی ازمادر بودن محروم باشد، احساس پوچی خواهد كرد و نتیجه آن عقده های روانی است كه برای جامعه نیز مشكلاتی پدید خواهد آورد. بنابراین نه زن و نه جامعه انسانی در برابر از دست دادن مادری و همسری سودی نبرده است؛ چیز ارزشمندتری را به دست نیاورده است. آزادی بی قاعده به كجروی و بی ثباتی جامعه خواهد انجامید، به همین سبب جامعه متمدن امروز احساس ثبات و امنیت نمی كند.
زن به كجا رسیده، نقش انسانی او چیست؟ از یك وابستگی نجات نیافته به وابستگی دیگری افتاده است. اما وابستگی شدید تر آن است كه احساسات و خرد زن را به اسارت در می آورد، تا دوباره او را به بردگی بگیرد. واقعیت، استقرار همان وضعیت تاریخی است، اگر چه با آرایه های درخشنده و چشم نواز و امروزین.
در غرب این گونه است، در حالی كه تاریخ اسلام نشان می دهد زن، زندانی جنسیت خویش نبوده است، بلكه در زمینه های فرهنگی، مناظرات ادبی، امور اجتماعی، فعالیتهای انقلابی و مسائل سیاسی دارای مقام و موقعیت بوده است. اجازه نمی داده وجود و مزایای جسمی او را به استثمار بگیرند و جایگاه اجتماعی و انقلابی او را از بین ببرند؛ چیزی كه امروز اتفاق افتاده است.اما فلسفه دینی انسان را در جایگاه واقعی اش قرار می دهد و می گوید انسان آفریده خداوند است، با همه وجود خویش، جزئی از هستی است كه با تمام هستی در حال تعامل است؛ اثرگذاری و اثرپذیری همزمان. بنابراین حركت او جزئی از حركت هستی است. پس انسان بنده خداست و مطیع فرمانهای او. امر و نهی خدا جز برای مصالح فرد وجامعه انسان نیست، و برای رسیدن به انسانیتی كه خدا در برابر خود و جهان هستی از او خواسته است. قوانین اخلاقی آزادی او را مشخص می كنند تا بین فرد و جامعه توازن برقرار شود. مسأله حدّ ومرز آزادیها ضامن مصالح والایی است كه خدا برای انسان می خواهد.
می بینیم كه اسلام برای زن و مرد در امور جنسی قیود اخلاقی جنسی وضع كرده است. اسلام تنها راه ارضای غریزه جنسی را ازدواج می داند و روابط جنسی را درخارج از این دایره تحریم می كند. بی بندوباری جنسی ممكن است یك مشكل شخص را در مسأله ای خاص حل كند اما خود مشكلات فراوانی را فراروی انسان قرار خواهد داد. اما اگر قرار باشد روابط جنسی در دایره ازدواج محدود بماند لازم است برای روابط زن و مرد در جامعه مرزهایی تعیین شود تا از برانگیختن غریزه و انفعالات منفی جلوگیری شود.
حجاب همان زی اسلامی است كه زن باید با آن در برابر مردان بیگانه ظاهر شود. مرد همواره در برابر زن واكنش نشان می دهد، و با دیدن او برانگیخته می شود، این بر زن فرض می كند از حضور در برابر مردان بیگانه با ویژگی مؤنث بودن و برانگیختن غریزه آنها بپرهیزد، در عوض زن، به عنوان انسان ـ و نه مؤنث ـ ظاهر شود، كه برانگیزنده احترام است.
بدین سان اسلام زنانگی زن را زندانی نمی كند، او را محبوس نمی كند، آزادی او را سلب نمی كند، بلكه او را در توازنی بین «خود» و «جامعه» قرار می دهد. این چه آزادی است كه زن در آن آزاد در جلوه دادن انوثیت خود در جوّی ملتهب است، زیر نگاه های شهوت آلود، این كدامین آرزوی انسانی اوست كه برآورده می شود؟ آیا این گونه آرامش روانی می یابد كه احساس كند نگاه های تحسین كننده زیبایی او غریزه حریص جنسی و شهوترانی خود را پنهان می كنند، بی هیچ ارزشی برای انسان؟ زن در چنین موقعیتی مشكلات زیادی را فرا روی خود خواهد دید، احساس رنج و شرم می كند، و این یا او را به فرار وا می دارد، یا عقده های روانی بحرانی برایش به وجود می آورد.
بنابراین حجاب توانایی زن را در ایفای مسؤولیتهای متنوع زندگی اجتماعی تعطیل نمی كند. نمی خواهد او را از جامعه ببرد، بلكه به او حشمت و زی اسلامی ـ انسانی می بخشد و از زی منفی و اختلاط بی بندوبار باز می دارد. ا ختلاط حرام زن و مرد، همان اختلاطی است كه زمینه های انحراف را آماده كند، زیرا هر اختلاطی حرام نیست. حجاب نیز پوشاندن صورت در پرده نیست، بلكه پوشانیدن بدن است؛ به جز كف دو دست و صورت، بنابر این بریده شدن از جامعه هرگز مقصود نیست.
نظر قرآن كریم بر خلاف نظریات فلسفی، مذهبی و فرهنگهای رایج پیش از نزول قرآن یا مقارن آن و نیز بسیاری از نظریات و فرهنگهای متأخر است. قرآن زن را همانند مرد در حقیقت و ذات تعریف می كند:
«و من آیاته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً»(روم/21) و اعلام می كند كه نقش مشاركت زن در تولید نسل، نقشی جوهری و اساسی است، و نه فقط زمینه ای برای تولید مثل مرد و مزرعه ای برای بذر او:
«یا ایها النّاس اتّقوا ربّكم الّذی خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثیراً و نساءً…» نساء/1
ای مردمان! از پروردگارتان پروا كنید؛ پروردگاری كه شما را از یك تن آفرید، و از او آفرید همسرش را، و از آن دو زنان و مردان بسیار گسترد.
خدا پیامبرش را گواه صدق این مسأله قرارداد، زیرا نسل او را در فاطمه دخترش قرار داد، و سخنان كسانی را كه پس از فوت فرزندش ابراهیم او را ابتر خواندند رد كرد.
گام دیگر در راه تثبیت احترام زن قوانین مربوط به اوست، دیه و قصاص حدودی ثابت نسبت به مرد و زن است، همان گونه كه دستاورد تلاش زن محترم است، چه مادی و اقتصادی و چه معنوی، همان طور كه در آیات بالا دیدیم، بلكه از این بالاتر برای او احترام سیاسی قائل است:
«یا أیها النبی إذا جاءك المؤمنات یبایعنك علی أن لایشركن بالله و لایسرقن…»
ممتحنه/12
ای پیامبر چون زنان با ایمان نزد تو آیند (با این شرط) كه با تو بیعت كنند كه چیزی را با خدا شریك نسازند، و دزدی نكنند و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، و بچه های دروغین از پیش خود بر شوهر نبندند، و در (كار) نیك از تو نافرمانی نكنند، با آنان بیعت كن و از خدا برای آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است.
قرآن به بیعت زنان از طریق پدر یا شوهر و ولایت یكی از آنان اكتفا نكرده است، بلكه باید از خود زن بیعت گرفته شود.
اسلام بر ارث بردن زنان از نزدیكان شان تأكید می كند:
«للرجال نصیب ممّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصیب ممّا ترك الوالدان و الأقربون…» نساء/7
برای مردان از آنچه پدر ومادر و خویشاوندان (آنان) برجای گذاشته اند سهمی است و برای زنان (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان (آنان) برجای گذاشته اند سهمی، خواه كم باشد یا زیاد. و نصیب هر كس تعیین شده است.
قرآن تمامی حقوق زنان را در امور زندگی به رسمیت شناخته است. (و لهنّ مثل الذی علیهنّ) و برای آنان مانند (حقوقی) كه بر آنان است، حقوقی بر مردان است.
به عكس بسیاری كشورهای متمدن امروز كه زن از تصرف در اموال خود پس از ازدواج محجور می شود، در آیات قرآن از چنین قوانینی خبری نیست. در آیات بسیاری احكام زن و مرد بیان می شود، گاهی به گونه قانون، گاه به شكل موعظه، و گاه با ارائه عبرتها و نمونه ها، بدون اینكه از مقام زن چیزی بكاهد، یا جایگاه پست تری به زن بدهد.
در خصوص زندگی زناشویی برای صیانت از زن و به منظور پیش نیامدن بن بست در زندگی مشترك، خداوند برای مرد نسبت به همسرش درجه ای قائل شده است.
«و لهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهنّ درجة»
برای زنان نیز همانند همان حقوقی است كه مردان بر آنان دارند، و مردان را بر ایشان درجه ای است.
و در جایی دیگر تصریح كرده است:
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم» نساء/34
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن كه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و (نیز) به دلیل اینكه از اموالشان خرج می كنند….
پس از آن كه در آیه نخست تأكید می كند حقوق و مسؤولیتهای زنان و مردان همسان است، و برابری اولیه زن ومرد را بیان می كند، آن گاه فرقهای زنان و مردان را بر اساس تفاوتها و توانایی ها بیان كرده و برای هر یك وظیفه خاص، متناسب با امكانات جسمی و روحی تعیین كرده است.
زن می تواند مسؤولیتهای خود را در عمل با توانایی های ویژه خود انجام دهد، و در امور سیاسی، اجتماعی مشاركت فعال داشته باشد، خداوند او را در این زمینه با مرد برابر قرار داده است؛ با همان ویژگیها كه دارد؛ در برابر مرد كه او نیز ویژگیهای خود را دارد. بنابراین زن نیز مانند مرد انسان است و مستقل، چه در خانواده و چه در بیرون آن، به جز در برخی از زمینه های مشترك كه برای سامان دهی خانواده و جامعه اسلام وظایفی تعیین فرموده است.
قرآن از زن نیز به عنوان انسان یاد می كند و برتری را فقط در تقوا می داند:
«یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی…» حجرات/13
ای مردم ما شما را ازمرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یكدیگر شناسایی متقابل پیدا كنید، در حقیقت ارجمندترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
زن و مردبا هم و به یك نسبت ماده وجودی انسان را تشكیل می دهند. قرآن مانند آن كه گفت: «انّما امّهات الناس أوعیة ـ زنان فقط ظرفهای (حمل فرزندان) هستند» سخن نمی گوید، یا مانند آن كه گفته است:
«بنونا بنو ابنائنا و بناتنا * * * بنوهن ابناء الرجال الأباعد
پسران ما و پسران پسران ما و دختران ما، فرزندان ما هستند، اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بیگانه هستند.
و سپس خداوند برتری را در تقوا قرارداده است:
«فاستجاب لكم ربّكم أنّی لاأضیع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثی»
آل عمران/195
من كار هیچ عمل كننده ای را ضایع نمی كنم چه زن و چه مرد، شما از همدیگر هستید.
بنابراین زن ومرد هر دو از یك اصل و نسل هستند.
قرآن برای اینكه نشان دهد عمل هر یك از این دو صنف نزد خداوند ضایع شدنی نیست می گوید:
«كلّ نفس بما كسبت رهینة» مدّثر/38
هر نفسی در گرو عمل خویش است.
نه آنچه مردم می گویند كه كار بد زنان به پای خود آنان است، اما كارهای نیك شان، به عنوان منافع وجودی شان، برای مردان است.
بنابراین هر یك از زن و مرد مسؤول عمل خویش هستند، و كرامتی برای آنها جز به سبب تقوا نیست. ایمان و اخلاق فاضله درجاتی از تقوا به حساب می آیند، همین گونه دانش مفید، عقل سالم، حسن خلق، شكیبایی و بردباری. بنابراین زن مؤمنی كه به درجاتی از ایمان دست یافته باشد، یا سرشار از دانش باشد، یا دارای اخلاقی نیكو، ارزشمندتر و والاتر از مردی خواهد بود كه این درجات را نداشته باشد؛ هر كه می خواهد باشد، زیرا كرامتی جز به تقوا نیست.
صریح تر از این آیه دیگری است كه می فرماید:
«من عمل صالحاً من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ماكانوا یعملون» نحل/97
هركس از زن و مرد كار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد او را به زندگی پاكیزه زنده می كنیم، و پاداش شان خواهیم داد به بهترین شكل آنچه عمل می كنند.
و آیه ای كه می فرماید:
«و من عمل صالحاً من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فاولئك یدخلون الجنّة یرزقون بغیر حساب» غافر/40
هركس از زن ومرد مؤمن كه كار شایسته انجام دهد، داخل بهشت خواهند شد و در آنجا بدون حساب روزی خواهند خورد.
بدین سان زن در منطق قرآن از پستی، از زنده به گور شدن، از لكه ننگ بودن در زمان پیدایش اسلام، به بالاترین جایگاه رسید، درباره او توصیه هایی انجام شد، وجود او نعمت شمرده شد، و انسانی كه می تواند به بالاترین درجات انسانی دست بیابد.
خداوند كوچك شمردن دختران را با سخت ترین بیان نكوهش كرده است:
«وإذا بشّر أحدهم بالأنثی ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظیم…» نحل/59ـ58
و هرگاه یكی از آنان را به دختر مژده آورند چهره اش سیاه می گردد، در حالی كه خشم (و اندوه) خود را فرو می خورند، و از بدی آنچه بدو بشارت داده شده از قبیله (خود) روی می پوشانند، آیا او را با خواری نگاه دارد، یا در خاك پنهانش كند؟ وه چه بد داوری می كنند.
فرار آنان از میان قبیله برای این بود كه تولد دختر را عیب و ننگ می دانستند، زیرا دختر به زودی بزرگ می شد و بازیچه دست دیگری می گردید. خدا درباره این كار با لحنی شدید فرمود:
«و اذا الموؤدة سئلت. بأی ذنب قتلت» تكویر/9ـ8
و هنگامی كه درباره دختر زنده به گور پرسیده شود كه به كدامین گناه كشته شد؟…
اما به رغم این برخورد شدید قرآن، در جامعه جهل زده هنوز آثار همان خرافات موجود است. امروز ننگ زنا را از زن نمی زدایند اگر چه توبه كند، اما مرد زناكار اگر چه به كار خود ادامه بدهد، باز هم چندان عیبی بر او نمی گیرند، با اینكه ننگ و زشتی همه در معصیت است و این در اسلام برای زن و مرد یكسان است.
اسلام زن و مرد را در اعمال اراده و تدبیر امور زندگی برابر می داند؛ در خوردن، آشامیدن و… چیزهایی كه اساس زندگی بر آنها استوار است. «بعضكم من بعض»(آل عمران/195)؛ شما از یكدیگر هستید. بنابراین زن استقلال در اراده خواهد داشت و می تواند كار مستقلی انجام بدهد و مالك درآمد آن نیز باشد، بدون هیچ فرقی با مردان: «لها ما كسبت و علیها ما اكتسبت»(بقره/286). پس چنین نیست كه شخصیت یكی به سود دیگری ملغی شود. نقش اقتصادی زن نیز نادیده انگاشته نمی شود، بلكه به او آزادی عمل و اجازه مالكیت داده می شود، اما در اسلام اساس نقش مرد درجامعه بر اقتصاد نیست، چه رسد به زن. زن مانند مرد، دارای امكاناتی است كه او را به سوی خدا راهنمایی كند و به اهداف بلند اسلامی برساند. اگر جز این بود استواری و پایداری برای شخصیت هیچ كسی در جامعه ممكن نبود.
هدف از قوانین اسلامی ساخت جامعه انسانی با فضیلت و كامل است. اقتصاد اما اگر چه خود اصلی برای زندگی جامعه است، اما در قوانین اسلامی اصول اخلاقی و ارزشهای والای انسانی در زندگی معنوی فرد و جامعه مورد عنایت ویژه است، به همین سبب بین این دو در قوانین اسلامی توازن بر قرار است.
تكیه قوانین اسلامی بر قرآن و مفسران حقیقی آن، معصومین(علیهم السلام)، همواره و همه جانبه است، در همان حال همگام با حركت اجتماع و دگرگونی های آن انعطاف پذیر نیز می باشد، بدون اینكه از چهار چوب قوانین ثابت، كلی و اساسی خود خارج شود.
خاستگاه اندیشه حجاب كجاست؟ آیا این نظریه یك تفكر رهبانی است كه از مشاركت اجتماعی زن و برخورداری او از لذتها بازش می دارد؟ آیا حجاب نماد تسلط مرد بر زن است؟
آیا حجاب به معنای اعتقاد به آلودگی زن است؟
یا اینكه حجاب سلب آزادی زن است… در حالی كه آزادی حق طبیعی زن است؟
یا اینكه حجاب نوعی توهین به زن و شخصیت او به عنوان زن است؟… در حالی كه احترام به كرامت و شرف انسانها یكی از بندهای قانون حقوق بشر است. انسان با صرف نظر از رنگ پوست، مذهب و جنسیت خود دارای شرافت و كرامت است.
یا اینكه الزام حجاب بر زن، نادیده انگاشتن حق آزادی زن است و كوچك شمردن كرامت انسانی او، و به عبارت دیگر ستمی آشكار بر عزت، كرامت و حق آزادی زن است.
یا اینكه حجاب مهر مالكیت مرد بر زن است؟ با آن كه احكام شریعت اجبار و سلب آزادی اشخاص را ممنوع كرده و اعمال هر نوع ستم را ناروا دانسته جلو آن را می گیرد.
باید گفت فرق است میان حبس زن در خانه و بین اینكه زن خودش به این درك برسد كه در هنگام رویارویی با مردی بیگانه باید محجبه باشد، این هرگز با كرامت انسانی او ناسازگاری ندارد و تجاوز به حقوقی كه خدا به او داده به حساب نمی آید، بلكه برای مصالح اجتماعی خود اوست. آزادی زن یا مرد باید به گونه ای اعمال شود كه سبب تزلزل و لغزش دیگران نشود و توازن ارزشهای اخلاقی را به هم نزند. با این نگاه، پوشش زن، كرامت و حرمت او را بالا می برد.
زن و مرد هر دو در انسان بودن برابرند، بنابراین برای اینكه زن بتواند به عنوان انسان در جامعه ظاهر شود لازم است كه زن جنبه مؤنث بودن خود را به نمایش نگذارد، البته این به آن معنی نیست كه اسلام بخواهد از حضور زن در جامعه مانع شود، زیرا زن هنگامی كه می خواهد با جامعه ارتباط داشته باشد به عنوان انسان ظاهر می شود نه به عنوان «مؤنث»، همان گونه كه مرد نیز برای اثبات وجود انسانی خود با جامعه رابطه برقرار می كند، زن نیز می تواند انسانیت خودش را به اثبات برساند درست مانند مرد بدون هیچ تفاوتی، زیرا زن ومرد مساوی هستند.
در هر موردی كه برای زن پوشاندن بدن لازم است برای مرد نیز لازم است. همان گونه كه زن حق ندارد زن بودن و جنس لطیف بودن خود را نشان دهد، مرد نیز حق ندارد مذكّر بودن خود را به نمایش بگذارد، تنها می تواند مانند انسان درجامعه زندگی كند، مانند زن كه او نیز حق ندارد جز به عنوان انسان درجامعه زندگی كند. امّا آنجا كه مرد حق دارد، افزون بر انسان بودن، مذكر بودن خود را آشكار كند زن نیز این حق را دارد، بلكه لازم است كه جلوه های زنانگی خود را آشكار كند؛ افزون بر انسان بودن. و از آنجا كه كشش زن و جادوی او نسبت به مرد قوی تر و تأثیرگذارتر نیز هست، پس باید حجاب زن بیشتر از حجاب مرد باشد. زنی كه بدون آن كه با فلش ها و پاورقی ها به زن بودن خود اشاره كند در جامعه ظاهر می شود، برابر با مرد است. درست بر عكس زن غربی، مردان كه به آنها گفته اند شما آزاد هستید در واقع تمام آزادیهای آنها در بند همان چیزهایی است كه غرایز مردان را ارضا می كند، زیرا زن را اجبار كرده اند كه به نام آزادی زنانگی خود را آشكار كند، و چه رنجها در این راه می برند و چه فرصتها كه برای این منظور صرف می كنند.
آیا انسانیت این است كه زن كالایی باشد برای عرضه برای چشمان حریص مردان؟ آیا برای چنین زنانی ممكن است كه بدون علامتهایی كه به مؤنث بودن شان اشاره كند، بلكه فقط با تكیه بر شخصیت و علم معرفت خود از خانه شان بیرون بروند؟ راه حل اسلامی قضیه این است كه با رعایت قانون الهی هر یك از زن و مرد، پاسدار كیان و جایگاه اجتماعی و انسانی خویش باشند، و در عین حال هر دو در خدمت جامعه باشند، به طور مساوی، با توجه به طبیعت و شرایط و امكانات وجودی خود.
اسلام شدیداً خواستار این است كه زن به عنوان انسان زن، و نه انسان مؤنث، درجامعه حضور به هم رساند، و به همین دلیل به زن اجازه نداده است كه با جلوه گری عناصر جنسی زنانه خود را به نمایش بگذارد، و برای اینكه نگذارد معیار حضور زن درجامعه این گونه چیزها باشد، بر جنبه عام انسانیت او در فعالیتهای اجتماعی تكیه كرده و درهای دانش و معرفت را بر روی او گشوده است تا به این وسیله به وظایف و مسؤولیتهای خویش آگاهی پیدا كند، و جامعه نیز او را عضوی رسمی و اصلی در پیكره خویش احساس كند.
بنابراین زن می تواند در تمام فعالیتهای دینی، اجتماعی، سیاسی و هنری در سطوح بالا مشاركت داشته باشد، در سطح استعدادهای خدادادی خود، به شرط آن كه:
1. با شرم و حیا از منزل بیرون آید، بدون برانگیختن مردان.
2. از خانه بیرون آید، اما مصالح خانواده خود را زیر پا نگذارد.
این دو شرط برای سلامتی جامعه، با دو قطب آن، زن و مرد، و برای سلامتی خانواده لازم است.
بنابراین اسلام به زن همان نگاهی را دارد كه به مرد دارد، زن دارای ذوق، فهم، فكر، ذكاوت و توانایی است، خداوند این استعدادها را در او به ودیعه گذاشته است، پس بیهوده نیستند، پس بهره برداری از آنها لازم است، زیرا هر استعداد طبیعی حق طبیعی ایجاد می كند، مانع تراشی در راه آن ستم و تجاوز است.
آن حجابی كه به زن اجازه نمی دهد به گونه ای از خانه بیرون آید كه سبب تحریك مردان شود ـ همان گونه كه به مرد اجازه نمی دهد چشم چرانی كند ـ نیروهای زن را به تعطیل نمی كشاند، بلكه بیشتر پشتیبان نیروهای او برای كارهای اجتماعی است. طبیعی است كه زن و مرد در این حال بهتر می توانند به فعالیت اجتماعی بپردازند، تا آن گاه كه هر یك هنگامی كه از منزل بیرون می آید تمام همتش بر این باشد كه به جنس مخالف خود نزدیك شود و لذت ببرد.
بنابراین بیرون آمدن زن به گونه عادی برای كار و فعالیت، بدون وضع تحریك آمیز بهتر از بیرون آمدن بعد از ساعتها آرایش است، كه تمام تلاشش دل ربایی از مردان باشد، و در برابر جنس مخالف از حركت در مسیر طبیعی كه ظاهر شدن به عنوان انسان دارای اراده و فعال است، منحرف شود و به موجودی عیاش، بی اراده و سرگردان تبدیل شود، در این صورت است كه نیروهای فعّال بسیاری را تعطیل كرده ایم وعناصر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برباد داده ایم كه سبب از بین رفتن ثروتهای بسیار و فساد اخلاق اجتماعی می شود و بنیان خانواده را بر هم می زند.
اسلام به گواهی متون اسلامی و تاریخی هیچ گاه مخالف فعالیت واقعی زن نبوده است. اما واقعیت امروز بر خلاف آن است، می خواهند نوگرایی كنند، اما از هیچ منطقی پیروی نمی كنند؛ آن چیزی را كه نتیجه آزادی زن از حجاب در زمینه اقتصادی به حساب می آورند این است كه زن سرمایه عفت خود را دستمایه قرارداده و از «مؤنث» بودن خود استفاده كند تا آن را وسیله درآمد بیشتر قرار دهند؛ و ابزار ترویج مد و وسایل آرایشی. زنان فروشنده غالباً زیبا هستند؛ با غنج و دلال و با به نمایش گذاشتن جلوه های خود خریداران را جذب می كنند، آیا این فعالیت اجتماعی است، یا تجارت؟! این همه اصرار برای اینكه زن با این شكل، این چنین خودنمایانه و شكارگرانه از خانه بیرون آید چرا؟!
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است زن و جامعه نسبت به نقشها و توانایی ها آگاهی صحیح داشته باشند. اساس موفقیت، شناخت توانایی ها و مسؤولیتها است، و نیز به وجود آمدن سجایا و فضایل اخلاقی تا افراد را به فهم دیگران و محبت به آنها ترغیب كند.
اگر به طبیعت زن و نقش او توجه شود و برنامه ای تدوین شود برای تربیت نسلی از زنان آگاه، پخته و توانا كه در محیط خانواده خود و سایر عرصه ها خوشبخت زندگی كنند، وضعیت این گونه كه امروز است نخواهد ماند. آنچه امروز بیشتر دیده می شود این گونه است: زنی پر از تخصص و فرهنگ، امّا به كلی از نقش اخلاقی و عاطفی خود بیگانه و ناآگاه نسبت به آن. در حقیقت چنین زنانی تهی هستند و در روابط اجتماعی ناآگاهند، حتی كمتر از زنان معمولی… بویژه دراین زمانه پرزرق و برق كه نوعاً با عرف و آداب اسلامی بیگانه اند ـ آدابی كه فطرت انسان آن را می پسندد و به آن گرایش دارد ـ هدف، تربیت زن مؤمن و متعهدی است كه نقش اصلی خود را ایفا كند و به مراكزی كه در آن فعالیت می كند بر اساس تجربه، اصالت دهد.
در نتیجه باید زنان در جامعه با درجه والای ایمان و تقوا ظاهر شوند، كه بتوانند در آن مسیر همپای تكامل مردان به كمال برسند. بنابراین لازم است زن در تمام زمینه های تربیتی، فرهنگی و حتی سیاسی و نظامی فعالیت داشته باشد، اما با برنامه درست، تا زن و مرد در آن محیطها مختلط نباشند، دور بودن زن از تیررس نگاه مرد بهترین راه جلوگیری از تحریكات جنسی و شهوانی است، زیرا هر یك از زن و مرد برای طرف مقابل نماد جنسی دارای جاذبه است. دوری زن از نظر مرد یعنی محافظت طبیعی. بدون اینكه این كار از ارزش زن بكاهد یا او را در موضع اتهام قرار دهد.
طبیعی است مقصود ما از این سخن كه زن باید با انسان بودن خود در جامعه حضور یابد نه با زن بودن خود، این نیست كه زن بودن را از انسان بودن جدا می دانیم، بلكه مقصود این است كه زن تنها به عنوان موجود مؤنث، بی توجه به عناصر اساسی انسانی در جامعه ظاهر نشود. باید زن بودن زن سبب غنای انسانی او شود تا موازنه میان زن بودن و انسان بودن او برقرار باشد؛ انسان بودن در عین زنانگی و زن بودن در عین انسانیت، تا از این راه ویژگیهای مثبت زنان در جامعه آشكار شود. تمایز بین زن و مرد تمایز بین در مسیر ویژه تكامل هر یك است.
در پرتو آنچه گفتیم، ناگزیر باید جامعه انسانی پایبند به اسلام شود و بر اساس برنامه ها و قوانین آن حركت كند و فرهنگ اسلامی را در جامعه پیاده كند، فرهنگی كه با نگاه واقع بینانه ای به زن می نگرد. و لازم است مراكزی به طور ویژه درباره عناصر لازم در تربیت اسلامی زن پژوهش و فعالیت كنند و بكوشند راه های دگرگون كردن انتظارات جامعه از زن را به سود اسلام و در نتیجه به سود خود جامعه كشف و ترویج كنند.
٭ این نوشتار، ترجمه بخش نخست مقاله ای است با عنوان «المرأة المسلمة و تحدّیات العصر» به زبان عربی كه از سوی خانم زهره علی حمّود، نویسنده و پژوهشگر لبنانی همراه سه مقاله دیگر در مجوعه ای شامل مقالات برگزیده مركز فعالیتهای زنان در بیروت به چاپ رسیده است. مشخصات كتاب شناسی مجموعه یادشده عبارت است از: الحجاب، اعداد مركز شؤون العمل النسوی، بیروت، دار الثقلین للطباعة و النشر و التوزیع، 1418 هـ.ق، صفحات 141 تا 214.
ترجمه مقاله یادشده از سوی آقای سید حیدر علوی نژاد انجام گرفته و بخش دوم آن در شمار آینده فصلنامه درج خواهد شد.